جنگ نو

این یادداشت ها شیمیایی هستند.لطفا ماسک بزنید!
۱۹
خرداد
با افتضاحی که بلاگفا به راه انداخته باید یک نقل مکان درست و حسابی بکنیم به همین جا که بوی وطن می دهد!
  • مافی احمدی
۱۰
شهریور


جامعه‌شناسی یک قتل

23 سال پیش در روستای محل سکونت ما، درگیری‌های چندساله دو خانواده به آخرین نقطه خودش رسید و پدر یکی از دو خانواده در شبی از شب‌های تابستان با تبر به قتل رسید. ازآنجاکه ازیک‌طرف یک نیمچه رنگ و بوی طایفه گری هنوز در ما باقی‌مانده است، از راه هم‌خونی بسیاری وارد این قضیه شدند و از طرف دیگر تقریباً در همه تاریخ و مجموعه طایفه ما ، این حرکت بدون سابقه بود.

قاتل دستگیر شد و در شرایط شدید امنیتی جنازه مقتول دفن شد. خانواده مقتول پس از دفن تصاویری از جنازه کشته‌شده را روی پنجره قبر او قراردادند و بر روی سنگ‌قبرش کنده‌کاری کردند که وی در فلان تاریخ به‌وسیله دار و دسته‌ی فلانی به قتل رسید... همسر مقتول هم پیراهن آغشته به خونش را نگه داشت تا فرزندانش بعدها ببینند و داغشان تازه شود...

قاتل ( و یا کسی که طبق ادله قاتل بود) 23 سال در زندان به سر برد. شاید به دلایلی چون بزرگ شدن یتیمان مقتول، کافی نبودن ادله، پس گرفتن اقرار احتمالی، تلاش برای جلب رضایت خانواده مقتول و آزادی احتمالی و شاید اینکه خانواده مقتول نمی‌توانست دیه را برای اعدام پرداخت کند. اما با تمام این‌ها 23 سال خیلی است. 23 سال زندانی بودن برای کسی که روی مرز اعدام و زنده‌بودن است. کسی که نمی‌تواند مرخصی برود و در یک چاردیواری بزرگ اسیر و دربند است. در این سال‌ها چندین نفر از خانواده قاتل فوت کردند. ازجمله پدر و مادر و برادرها و ... و او نمی‌توانست در هیچ مراسمی باشد. 23 سال زندانی برای کسی که جزای جرمش زندان نیست.

نهایتاً از پیش از ماه رمضان پرونده 23 ساله روی روند سرعت افتاد و بعد از تائید حکم، قاتل برای اعدام رفت. هیچ‌یک تلاش‌هایی که برای گرفتن رضایت انجام شد، به نتیجه نرسید. حتی دو جلسه مفصل در مسجد محل برگزار شد تا به‌نوعی حجت را بر خانواده مقتول تمام کند تا راضی به رضایت شوند اما نتیجه‌ای عاید نشد. خانواده مقتول سفت‌وسخت پای حقشان مانده بودند. گفته می‌شود که قبل از ماه مبارک حتی ریسمان به گردنش  آویختند اما یک مهلت یک‌ماهه دادند که شاید بخششی بیاید اما نیامد تا اینکه نهایتاً هفته‌ی پیش قاتل، اعدام شد.

زندانی بودن 23 ساله، اصرار همگان بر رضایت، حرف‌های قاتل مبنی بر اینکه او قاتل نبود و قسم ابوالفضلش پای چوبه اعدام، سبب شد که از او یک مظلوم که حتی یک شهید ساخته شود. ( برخی حتی ساده‌لوحانه و عوامانه، به امام موسی کاظم مثالش را می‌زدند!) این‌طور جابه‌جا بنرش را زدند و پهلوانش خواندند و یا ابوالفضل زدند، برایش مراسم زنجیرزنی و ختم مفصل گرفتند. اما از این بالاتر ، این قتل آتش زیر خاکستر را دوباره روشن کرد تا جایی که گفته می‌شود ازآنجاکه نهایتاً قاتل با قسامه مشخص شد، خانواده او اسامی 50 نفری که سوگند به قتل خوردند را تهیه کردند و از شرکت آن‌ها در مراسم ختم جلوگیری کردند...

در این قتل نکات فراوانی وجود دارد.

دو خانواده  از قدیم بر سر مسائل مختلف باهم درگیر بودند و نهایتاً قتل براثر مسئله ساده‌ای رخ داد. هرچند نوع قتل بسیار دل‌خراش بود اما ارگان‌های مسئول به‌هیچ‌عنوان نباید اجازه می‌دادند که تصاویر قاتل و آن سنگ‌نبشته ثبت شود. به یک دلیل ساده. قتلی که تاوانش با خون داده می‌شود این‌گونه نسلا بعد نسل منتقل شده و خیلی راحت و ملموس کینه به فرزندان و نوه‌ها منتقل می‌شود. کینه‌ای که یک سنگ‌نبشته و چند تصویر دل‌خراش، سند محکم آن است. و در مقابل خانواده قاتل هم می‌تواند سند مظلومیت او را سنگ‌نبشته کنند و این آتش را روشن نگه‌دارند.

مسئله دیگر تأخیر در اجرای جرم است. این فرد یا قاتل بود و یا نبود. اگر قاتل بود باید اعدام می‌شد و اگرنه، نه. درهرحال سزای عمل او زندان نبود. آن‌هم 23 سال.  ضعف بزرگ و مفرط دستگاه قضا باعث شد که او 23 سال زندان باشد و در اذهان مردم نه به‌عنوان قاتل که به‌عنوان مظلوم کشته شود . درحالی‌که اگر در همان سال‌های اول ( علی لااقل) اعدام می‌شد، هم همه او را مستحق اعدام می‌دانستند و هم سکونی که قرار بود از این حق نصیب خانواده مقتول شود می‌شد. اینک همگان با خانواده قاتل‌اند و مقتول، ظالمی معرفی‌شده است که 23 سال کینه بر دل گرفت و به‌هیچ‌عنوان راضی نشد و ...

مسئله سوم همین‌جاست. خانواده مقتول می‌توانست ( می‌توانست) این حق خودش را اجرا نکند. هرچند داغ‌دیده بود. هرچند این قتل مقدماتی داشت که هیچ‌وقت فراموششان نمی‌شود. هرچند این سال‌ها بابی پدری بزرگ شدند. هرچند پیراهن خون‌آلود و تصاویر تأثربرانگیز و سنگ‌نبشته دائماً جلوی دیدشان بود و هرچند که ما جای آنان نیستیم اما ای‌کاش قبول می‌کردند که حتی به چند برابر دیه، از این حقشان می‌گذشتند. این‌طور هم روح پدرشان را شاد می‌کردند. هم بی‌نوایی را نجات می‌دادند و هم خود را برای همیشه بزرگ می‌کردند. اما حالا با اجرای حق، در بین بسیاری هرچند ناحق- ولی خفیف شدند. و نه‌تنها زمینه را برای مظلوم‌نمایی آنان محیا کرده  بلکه حتی انتقام‌جوئی‌های بعدی را نیز سهل کردند.

 

شاید ادامه داشته باشد، در این صورت متن جدید آپدیت خواهد شد.

  • مافی احمدی
۰۳
شهریور


ماجرای دستگیری مرزداران چه نتایجی داشت؟
1- کم آوردن نظام شیعی و بزرگ کردن و امتیاز دادن به یک عالم جنجالی سنی که هیچ دستاوردی نداشت.
2- باج دادن بی دلیل و احمقانه به تروریست ها و واریز چند میلیارد پول بی زبان به حساب آنان
3- کم شدن اقتدار ملی. با وجود حادثه های مهم تر که در آن ها با وجود گستردگی بیشتر،اما اینگونه نظام کم نیاورد.
4- مشکوک بودن تمام اقدامات اینترنتی در حمایت از مرزداران که به جای حفظ اقتدار ملی، صرفا کمکی بود به چهره شدن عبدالحمید و فشار به دولت در امتیاز دادن به او 
5- رو شدن عمق فاجعه بار چند حرفی و چند صدایی بین همه کسانیکه خود را محق می دانستند که نه تنها در این زمینه اظهار نظر کنند که هر چه در ذهن و زبانشان گذشت را بگویند و به یک نوع چند پارگی اطلاعاتی را نشان دهند. از تکذیب چند باره شهادت تا شایعه پناهندگی به آمریکا و شکستن تمام کاسه کوزه ها سر سرباز بدبخت و حتی گفتن پیوستن به اشرار!
6- نهایتا پس ازماه ها تلاش و بازی سیاسی و تایید و تکذیب و ...یک شهید مانده که همان موقع ها کشته شده اما ما نفهمیدیم.خانواده ایکه داغ فرزند دیده و ماه ها با تایید و تکذیب و شایعه سازی با آبرویشان بازی شده و یک سربلندی برای یک گروهک ضعیف که توانست برای خودش اسمی در کند و متاسفانه راحت امتیازبگیرد.

اما اینک با تایید خبر کشته شدن  دانایی فرد، مهم ترین و اولین خواسته این است که تمامی مواضع تروریست ها بمباران شود. این نه تها مرهمی بر زخم های خانواده اش خواهد بود بلکه مسکنی برای یک نظام شیعی نیز خواهد بود. این کار حق ماست...

  • مافی احمدی
۲۵
مرداد


مردی با 1900 تومان وجه نقد!
جایی که من کار می کنم برای گرفتن 470 هزار تومان ماهانه،باید صد ساعت کاری ثبت کنم. دو عدد قسط گردن کلفت دارم یکی 287 هزار تومان و دیگری 175 هزار تومان. و صد البته یک قسط تو راهی برای وامی که دو سال منتظرش بودم.


ماه پیش نتوانستم صد ساعتم را ثبت کنم و تا همین روزها که اخرهای ماه دوم است، همچنان نرسیده ام. از طرف دیگر لب تابم هم به کما رفت تا در صورت درست شدن خرجی در حد 300 هزار و یا بیشتر را با خود بیاورد. به علت برخی مشکلات پیش آمده در قبوض هم حدود 70 هزار تومان قبض برق و گازم امده!

هفته پیش از یک نفر 500 هزار تومان قرض گرفتم تا به محض رسیدن وام، بدهم اما در عوض پولی برای گرفتن لب تابم داشته باشم. از آن 500 تومان مجبور شدم قسط 175 هزار تومانی که به شدت مهم است!! و ایضا آن 70 تومان قبض برق و گاز را بدهم. اما باقی را تحت الحفظ و با نگرانی نگه دارم برای لب تاب مذکوره.

الحال که این سطرها نگاشته می شود در جیب مبارک حقیر 1900 تومان موجود است .شامل یک عدد هزار تومانی و یک عدد پانصد تومانی و دو عدد دویست تومانی . حدود دو هفته تا زمان حقوق باقی مانده و ...

به قول سعدی حال ما این است که سگان را باز کرده اند و سنگان را بسته اند!

مشی ما هم ره پیمودن است بین خوف و رجا ! خوف از دو قسط عقب افتاده و خرج های ناگهانی و ... و رجا به دو هفته آتی و پولی که یک روز دوام می اورد و یک ماه بعدش در استرس و ... خواهد گذشت.

  • مافی احمدی
۲۲
مرداد


یادش بخیر در ایام رقابت های ریاست جمهوری 84 توسط تئوریسین نظریه تجاوز جنسی به زندانیان در زندان های ایران جناب شیخ اصلاحات، تئوری دیگری نیز شرف صدور یافت به نام تئوری نن جون. این متفکر صاحب منصب که البته خودشان هم سابقه زندان بانی داشته اند! و پول هایی هم گرفته بودند ( البته نماینده امام بودند!!) گفته بودند که حتی نن جون من ( ایشان) هم تورم را می فهمد! وقتی خرید می کند و قیمت ها را می بیند می فهمد که چقدر تورم است و ...
حالا از دوستان و اذناب ایشان تعجب می کنیم که با وجود این برهان قاطع و نظریه لاریب فیها و استدلال متقن و محکم و ... ایشان چه طور ادعا می کنند که تورم ایستاده و بلکه پایین آمده؟ ایا اینان که این ادعاها را دارند نن جون ندارند؟ نن جونشان اهل خرید نیست؟ حتی خواهر مادر ندارند که اهل خرید باشند؟
تنها یک فقره همین شیر که با وجود دستور صریح و علنی و سلیس رئیس جمهور قیمتش در حد و اندازه های الان و الان تغییر می کند . ان هم چه تغییری!!
شایان ذکر است که محتملا این نن جون کروب الممالک هم بی شناسنامه باشد و هم بی سواد و هم بزدل سیاسی و هم .... اما با این حال درک تورم نیاز به این چیزها ندارد.همچنانکه نوه شان هم با بصیرت تمام این را فهمیدند.
هر چند اقرار می کنیم که درک پایین آمدن تورم حتما و قطعا نیاز به شناسنامه و با سوادی و شجاع دلی و .... دارد!
  • مافی احمدی
۱۱
خرداد

***متنی که می آید تلاش دارد تا کمی به خواست ها و زندگی مدهبیون نزدیک شود. امری که در همهمه و شلوغی مدها و رفتار های روشنفکری گم شده است اما هست. قطعا این متن می تواند کامل تر شود اما فعلا اینجا قرار می گیرد تا کمی بازخورد دیده شود.

در سال های اخیر پوشش در مردان مذهبی، تدریجا نوعی شاخصه و الگو پیدا کرده است. این پوشش را می توان فعلا در چهار سبک دید. (بچه هیئتی)،(طلبگی)(بسیجی) و (بسیجی- مهندس) این چهار سبک هستند که هرچند به ظاهر یکی هستند اما در باطن تفاوت های باریک و جزئی با یکدیگر دارند:

بچه هیئتی: بچه هیئتی ها نسلی از نوجوانان مذهبی هستند که در عین اینکه دارای جهت گیری های روشن مذهبی هستند، در پوشش به سمت و سوی نوعی نو گرایی در حرکتند. لباس‌های این دسته، نه همچون سایرجوانان رنگارنگ است و نه چندان ساده اما حد وسطی در آن رعایت شده است که در عین خاص و شاخص بودن و جلب توجه کردن،آراسته هم هستند. اصولا بچه مذهبی را می توان بسیار نزدیک به (تیپ) دانست. پیراهن های بلند که از جنس الیاف کتان و ... با دکمه های گره ای امروزه فروخته می شوند از نمونه های این نوع پوشش محسوب می شوند.مرتب بودن و آراسته بودن به همراه شاخصی و جلب توجه کردن؛ از نمونه های یک بچه هیئتی است.کمابیش نوعی از این پوشش را می توان در مداح های نسل نو (به عنوان یک گروه مرجع)مشاهده کرد.

طلبگی: طلبگی بیش از پوشش با منش شناخت می شود.و حتی می توان گفت که همین منش است که شاخصه ای فراهم می کند برای پوشش طلبگی. در قیاس دو مدل تقریبا همسو. لباس طلبگی، پیراهنی ساده و یک دست است با یقه های دیپلمات. پیش تر و در زمان های سابق بلند بودن و سفید بودن، جز شاخص های مهم این لباس بودند که کم کم فراموش شدند و یا به نوعی به روز شدند! همچنین وجود یقه دیپلمات به وسیله برخی طلبه ها که شاید دوست داشته باشند وجهه طلبگی شان کم رنگ تر شود، جایش را به یقه های استاندارد شده ! امروزی داده است. هرچند مسئله منش همچنان باقی است. طلاب سابق چندان پی اراستگی نبودند اما طلاب حاضر خصوصا به علت نسبت نزدیک فکری و اجتماعی با بچه هیئتی ها، این آراستگی را می پسندند و همانگونه که اشاره شد به علت برخی دید های موجود درجامعه در جهت محدودی برای روحانیون ترجیح می دهند ظاهری نزدیک به طیف فوق داشته باشند.حتی روحانیون ملبس با تیپ های جدید و البسه ای که تاکنون چندان مورد استفاد قرار نگرفته است، نوعی از روزآمدی قابل مطالعه را نشان می دهند.

بسیجی: پوشش بسیجی دو شاخصه اصلی دارد. یک سادگی و دو عدم توجه چندان به آراستگی. سادگی به پوشیدن البسه ساده و بدون نقش حتی البسه ای که تعلق خاطر گروهی او را بهتر نشان دهد، است. لباس های بسیجی(رسمی بسیج)، یا لباس های هم شکل آن( دوجیب جلو با دو بند روی شانه) از این قبیلند. اما با این حال عدم توجه به آراستگی وجه مایزه مهم آن با سبک بچه هیئتی هاست. به عنوان یک مثال برای یک بچه هیئتی همانقدر انداختن پیراهن داخل شلوار در وقت پوشیدن کت و شلوار عادی است که برای بچه بسیجی بیرون انداختن پیراهن از شلوار در هر وضعیتی . پوشیدن لباس ساده و یا حتی لکه دار برای یک بچه بسیجی ننگ نیست. بخلاف یک بچه هیئتی.

بسیجی مهندس: بسیجی- مهندس تیپی است که شاید عنوان دیگر آن بچه بسیجی های درس خوان باشد. خواندن علم های نو و حضور در دانشگاه از سویی و علایق مذهبی از سوی دیگر، نوع لباس ساده بسیجی را با کمی از جدیدبودن بچه هیئتی ترکیب کرده است. چرا که هر دو تیپ های بسیجی و بچه هیئتی در محیط دانشگاه ، بیش از حد خاص هستند و حضور در این محیط نیازمند به داشتن تیپی مقبول این محیط است. آرایش صورت این عده نیز همچنان که بر آراستگی تاکید دارد، کمابیش از آنکادر های نافرم و بلند کردن های بیش از حد اجتناب می کند... 

  • مافی احمدی
۰۸
خرداد
مسئله ای که چند وقتی است ذهنم را مشغول کرده است، مبحث حجاب است. منتظر یک فرصت مناسب هستم تا بتوانم تحقیقات جامعی را در مورد حجاب شروع کنم. قبلا راجع به چادر دو پست ویژه داشتم اما این بار در فضای کنونی جامعه بازخوانی حجاب ضروری تر است.

مسئله اینجاست که در یک تقسیم بندی اولیه، ما در ایران در مورد حجاب با دو دسته مواجه هستیم. یک دسته مذهبی ها که حجاب را حفظ می کنند و دسته ای دیگر کسانیکه چندان مقید به مذهب نیستند و حجاب را قانونی می دانند و بر سر می کنند.

موردی که اینجا من پی ان هستم، حجاب در مذهبی های ماست.پیش از این گمان می کردم که تبدیل شدن حجاب به یک مد می تواند در جذب جوانان موثر باشد اما این روز ها با برخورد های فراوان و دیدن مناظر مختلف از شال و روسری های رنگارنگ و ست کردن ها و همراه با ترویج ان از رسانه ملی و.... کم کم به این نتیجه رسیدم که این حجاب آن حجابی که منظور نظر اسلام بوده را تامین نمی کند.

موید حرفم، عکس هایی است که دختران مدهبی در پروفایل فیس بوک خود می گذارند. در لابلای ماشاءالله و ایولی که اینبار از طرف پسرای مذهبی صادر می شود! چیزی است که دل را می لرزاند این است که  آیا حجاب قرار بود وسیله ای باشد برای جذب اینچنین؟ برای خود نمایی؟ برای زیباسازی و زیبا فروشی؟ اینگونه چه فرقی یک محجبه با یک غیر محجبه خواهد داشت؟

قضیه همچنان که معلوم است ،یک مسئله باریک و ظریف است اما در عین حال بسیار مهم. به شخصه به این نتیجه رسیدم که این حجاب های رنگارنگ و مد روز، چیزی جز  جلب توجه بیشتر نمی کند که این خود موجب (تبرج) می شود که در اسلام نهی شده است.بنابراین به این نتیجه رسیدم که الحال تبلیغ مقنعه بهترین چاره است. صد البته مقنعه ساده و سنی. هم حجاب کاملی است و هم از تیر نگاه بولهوسان در امان. 

اما درد دیگر درد دگم اندیشی این دختران مذهبی- روشنفکرنما است. جالب است که به ادعای خودشان دائم برایشان پیام های غیر اخلاقی می رسد- وارتباطش بدهید با عکس های 6*8 و ... که فضای نتشان را پر کرده!- اما یک نصیحت دوستانه در حفظ و حرکت حجاب، آنچنان برایشان غیر قابل تحمل و منضجر کننده می شود که هرچه از واژه های تعصب و ... در ذهن دارند را بر تو می بارانند! نمونه اش را همین چند لحظه پیش دریافت کردم که در پاسخ به یک نصیحت کاملا مودبانه و دوستانه، فقط به خاطر اینکه ایشان را به تفکر در باب این حجاب رنگارنگشان دعوت کردم، مرا مورد شدیدترین حملات با انواع واژگان کردند- والبته جواب هم گرفتند تا کوه غرورشان کمی کم ارتفاع تر شود- با این وضعیت واقعا اگر ما به این جا برسیم که این حجاب ها مطلوب نیست نه در مقابل بی مقید ها، بلکه در مقابل این نفس پرستان مذهبی که خودآرایند و سرخوش از فروش این خودآرایی به ثمن بخس؛ چگونه باید رفتار کنیم؟ این است که می گویم این کار بسیار ظریف خواهد بود... 

*خدایا از شر غرور و تعصب بی جا به تو پناه می برم.

* چندی پیش اباذر منتظر المهدی مطلبی را منتشر کرد به نام چادری های بی چادر. ان را هم حتما ببینید.

*باید یک جنبش ترویج مقنعه سنتی راه بیفتد.

* یک مسئله دیگر (بی هویتی فرهنگی و بی نمادی) در بین مذهبیون ماست. یکی از دلایل پناه آوردن به فیس بوک.این هم بررسی عمیق جداگانه ای می خواهد.

  • مافی احمدی
۳۰
ارديبهشت

پاسخ به یک شبهه:
دلواپس ها 8 سال پیش کجا بودند؟
جواب:
اولا که کی گفت 8 سال پیش همش بد بود؟هیچکی این حرفو نمی زنه.این شما هستین که دلواپس 8 سال پیش هستین پس شما باس کاری می کردین!
دوما: ما اون موقع هم تو خیلی قضیه ها دلواپس بودیم و خیلی رسمی اعلامم کردیم...
سوما:اگر می گویید چرا در قضیه اختلاس 3000 میلیاردی تجمع نکردیم چون هردو جفت سراش داخلی بوده و ایضا کار شما را کردیم سر قضیه اختلاس فاضل خداد و دوستان!
چهارما:شما که خیلی دلسوزید آیا دلواپس آن 3000 میلیارد هستین یا نه؟ اگر نیستین پس مثل سیب زمینی بی رگ هستین و این آروغای روشنفکریتون اصلا مهم نیست و اگر هم که دلواپسش هستین پس شما چرا خودی نشون نمی دین؟ چرا از ما می خواین؟ اگه براتون خیلی مهمه شما بفرمایین...
افتاد؟!!

  • مافی احمدی
۱۶
ارديبهشت

این نوشته به رضا یزدانی ربط چندانی ندارد؛ بلکه مرتبط با روشنفکر بازان دور و برش است!

1-      رضا یزدانی صدای خاصی دارد. راک می خواند و به ان وفادار است.تنها خواننده شاید با مجوز- راک کشور. موسیقی عصیانی که خواندنش بیش از صدا به مهارت نیاز دارد برخلاف پاپ. اشعار بسیار زیبایی هم دارد. در بلبشوی کنونی موسیقی ایران،داشتن صدای خوب و خصوصا اشعار خوب چیز کمی نیست. بسیاری از خواننده های ما به شدت از این دو رنج می برند.

2-      رضا یزدانی متنوع می خواند. هرچند من مذهبی به معنای خاص از او ندیدم.- و کلا چندان گوش نکردم- شاید به خاطر سبکی که می خواند، جلف بازی های عادی خواننده های ما هم در نوع خواندنش نیست.کمابیش سنگین،رنگین است. و در یک کلام:پاپ نیست!!

3-      رضا یزدانی تیپش هم همان تیپ راک خوانان است و البته در برابر خواننده های پاپ ما چندان قیافه ای هم ندارد!فی المثال رضایزدانی همچنانکه انتظار هم می رود با کسی مثل مازیار فلاحی خیلی مفاوت است!

4-      اما جایگاهی که رضا یزدانی دارد جایگاهی است که کمتر خواننده ای به آن رسیده است. غیر از نوازندگی و خوانندگی و بازیگری، که کسان دیگری هم آنها را انجام دادند؛ یزدانی به نوعی نماد روشنفکری و ایضا روشنفکربازی شده است!

5-      روشنفکری چیز گنگی است. تعریف نشده اما تجربه شده! یک بازی است که کمابیش واقعیت گریزی و سیر در عوالم خیالی را داراست. و البته حرف و حرکت کمی تا قسمتی غیر معمول هم در روشنفکربازی فراوان است. نفس روشنفکری همچنان که از کلمه‌اش پیداست کاری به تیپ و قیافه ندارد.کار فکر است و بس. اما از آنجا که روشنفکر جماعت  که اقبال خاص خاص دارند- نمادهای خاصی هم دارند، (روشنفکر بازی) با اخذ این نمادها و فرارکردن از ذات آن، نقشش را بازی می کنند و لذت می برند!

6-      روشنفکر بازی ،بازی خوبی است. هم بازی است و هم یک شاخصه! هم لذت می بری و هم به بهترین نحو تو را آرام می کند. و هم می توانی به بهترین و کامل ترین نحو توجیه کردن را یاد بگیری. به روشنفکرباز ها فقط باید خندید.چرا که مثل کودکانی می مانند که لباس بزرگتر ها را پوشیده اند.

7-      خاص بودن در روشنفکری اصلی بسیار مهم است.به هر حال علی الظاهر روشنفکر،فکرش روشن تر و خاص تر از بقیه اقشار است! خاص بودن به پیپ کشیدن است و به شال انداختن و به حرف مفت زدن و بر شریعت تاختن و عینک و ....کتاب خاص داشتن ( و مطلقا نخواندن!!) و موسیقی خاص گوش دادن (ولو در باطن نفهمیدن و ...!!)

8-      رضا یزدانی یک خواننده خاص است.با صدایی خاص.مثل رضا یزدانی کسی راک نمی خواند.کسی کاملا شبیه ستارگان راک نیست. تنها رضا یزدانی است که در فیلم های کیمیایی بوده و خوانده. رضا یزدانی حتی می تواند راجع به موضوعات مختلف هم بخواند! و این همه دلابل برای خاص بودن و چه لقمه خوبی برای روشنفکر بازی!رضا یزدانی مجموعه ای خاص دارد از این رو با خواننده خاص دیگری همچون محسن چاوشی فرق دارد. یک فرقشان فی المثال در فرق راک و پاپ است.برای بازی روشنفکری! اگر روشنفکری عصیان فکر باشد؛ راک هم عصیان اجتماعی است در قالب موسیقی!پس کلاسش بیشتر است!

9-      سرچ کنید و ببینید چه هنرمندهایی با رضایزدانی عکس انداختند.در کنسرتهایش چه کسانی بودند و در مراسم معرفی آثارش چه کسانی حضور به هم رساندند! به هر حال رضایزدانی الان یک فرصت خاص هم هست.برای اینکه بتوانی راحت و بی خیال بدون اینکه مورد نقد اهل فن!! قرار بگیری،پز روشنفکری بدهی و حالی حسابی کنی! و اینچنین در این جمع ها،ملغمه ای از بازیگران خوب را با لشکری از زاغارت های سینمای ایران کلهم اجمعین میبینی.همه آویخته به ریسمان خاص بودن رضا یزدانی!

10-   یک نفر دیگر هم خاص بود. محسن نامجو. که برایش و خاص بودنش یک یادداشت گذاشته بودم ناتمام و در همان پست های اولیه.نامجو ولی آدم نبود و گند زد بر همه چیز و ...همچنانکه کاملا مشخص بود که این پسر خودش را زیر هیچ مرزی تعریف نمی کند و مثل الاغ چموش فقط می‌پرد و لگد می اندازد! اقبال به نامجو بد نبود اما چندان زیاد هم نشد چرا که هم خیلی در این سبک خودش، به بیراهه رفت و قواعد را نادیده گرفت و هم اینکه آنقدر صدایش حرص آدم را در می آورد که نمی توانست حتی «پزش» را بدهد!

2- رضا یزدانی اولین هنرمندی بود که رسما گفت که استقلالی دو اتشه است و شعری هم برای تیم محبوبش خواند.(که البته آنچنان با حس نبود!) بعد از او خیل هنرمندانی که تا بحال تنها می گفتند عقششان! تیم ملی است به حرف درآمدند و لو دادند که چندان کشته مرده تیم ملی نیستند و پایش بیفتد کل کل هم می کنند...

( شاید) این یادداشت تکمیل تر شود؛ اگر حسش بود. شاید هم نه!

  • مافی احمدی
۱۶
ارديبهشت

من یک پسر دارم.حدود سه ساله. محسن.جدای همه شیرین زبانی‌ها و حرف زدن هایش، دیشب فهمیدم که با هم از نظر سیاسی اتفاق نظر نداریم!

تا قبل از این‌که طرفدار دولت بود و جناب رئیس‌جمهور را از 100 متری می‌شناخت و بلند داد می‌زد: روحانی!(البته می گوید:نوآنی!:nu.a.ni)

تازه از دیشب هر چند لحظه داد می‌زند: روحانی موچکریم!

هرچی به او می‌گویم که تو یک مورد تدبیر برای من بیاور در این چند ماهه از عمر دولت، طفره می‌رود!

می‌گویم بگو روحانی موچکر نیستیم! (مثل آنچه که ابطحی گفت!) می‌گوید: روحانی موچکریم!

فعلا که داریم «زنده باد مخالف من» را تمرین می‌کنیم!

می گویید من باهاش چی کار کنم؟

  • مافی احمدی